انجمن حجتیه
انجمن حجتیه تشکیلاتی که هدف اصلی آن، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» است. این انجمن در سال ۱۳۳۲ به رهبری یک روحانی شیعه به نام شیخ محمود حلبی تأسیس شد.[۱] حلبی این گروه را در سال ۱۳۶۲ پس از تهدید روحالله خمینی و متهمشدن به خیانت و ارتجاع، تعطیل کرد.
اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهوریاسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش از ظهور امام عصر نیستند.[۲]
نیمه شعبان لیلةالقدر اهل بیت (ع)
به گزارش جهان، حضرت آیت الله جوادی آملی در نوشتاری ضمن اشاره به جایگاه و ارزش نیمه شعبان آورده اند : حضرت ولی عصر(عج) و آخرین حجّت الهی که خیر اهل الارض زمان ماست، در سحرگاه نیمه شعبان سال 255 (ه. ق) چشم به جهان گشودند و این شب مبارک که میلاد موفور السرور آن حضرت است، احتمال دارد شب قدر نیز باشد، همانگونه که به برخی اعمال لیالی قدر در این شب نیز سفارش گردیده است.2
نیمه شعبان، شب مبارکی است که در فضائل شباهت بسیاری به لیالی قدر دارد و همانگونه که در برتری شبهای قدر فرمودهاند که« فإنّها لیلة آلی الله علی نفسه الا یردّ سائلاً له فیها ما لم یسأل معصیة».3 در فضیلت شب نیمه شعبان نیز نبی مکرم اسلامصلی الله علیه و آله و سلم فرمود که خداوند در شب نیمه شعبان به اندازه موی گوسفندان قبیله بنیکلب بندگانش را میآمرزد: یغفر الله لیلة النصف من شعبان من خلقه بقدر شعر معزی بنیکلب4 و این سخن، کنایه از فراوانی آمرزیده شدگان در آن شب مبارک است.
شيعه و ايران
ایران در منظر معصومین (ع)
ایران اسلامی، دارای دو پیشینه تاریخی تلخ و شیرین است: پیشینه تلخ آن مربوط به دوران سخت و تاریك حكومت دو هزار و پانصد ساله پادشاهان ظالم و مستبد میباشد و پیشینه شیرین آن مربوط به دوران ظهور اسلام است كه ایرانیان با پذیرش دین الهی، جایگاه و ارزش فطری، عقلانی و الهی خود را یافتند و به پاس این افتخار از همان سالهای آغازین ظهور اسلام، خدمات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ارزندهای به جامعه اسلامی ارائه كرده و در همه زمینهها، حماسه آفریدند، به گونهای كه بالاترین تشویقها و مقامها را از سوی قرآن و عترت به خود اختصاص دادند. كه در این مجال به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
فلسفه نامهای امام مهدی
فلسفه نامهای امام زمان(عج)

لقب مشهور امام زمان(عج)، "مهدى" و القاب دیگر ایشان؛ منتظر، حجّت، خلف صالح، قائم و صاحبالزمان مىباشد. اما نام و كنیه ایشان، نام و كنیه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است. چه این كه آن حضرت فرمود: مردى از فرزندان من در آخر زمان قیام مىكند كه اسم او اسم من و كنیه او كنیه من است.1
آقا ببخش
آقا ببخش.
بس كه دلم غرق زندگيست كمتر دلم برايت تنگ ميشود
صلوات
همه گويند
به ظهورش صلوات
اي خوش آن روز
كه گويند
به قدومش صلوات
بخوان دعای فرج
بخوان دعاي فرج را كه يوسف زهرا ز پشت پرده غيبت بما نظر دارد
وظیفه در عصر غیبت
وظایف مردم در عصر غیبت به دو دسته تقسیم می شود: ا- آنچه که اختصاص به عصر غیبت دارد. 2- آنچه اختصاص به عصر غیبت ندارد بلکه باید در عصر غیبت و ظهور و حضور حضرت نیز انجام داد. یکی از وظایفی که مربوط به قسم دوم است و تاثیر بسیار مهمی در چگونه زیستن انسان دارد و رعایت آن تحول عظیمی در زندگی انسان ایجاد می کند، آن اعتقاد و عمل به مسئله ی حضور است. به این معنا که اگر انسان اعتقاد داشته با شد همه ی عالم در محضر خداوند تبارک و تعالی و جانشینان او است و او نیز در عصر حضور یا غیبت آنان و نیز در عصر ظهورشان در محضر آن ها می باشد، و این که زمان و مکان برای ما محدودیت می آورد و نه برای آن مقامات نورانی نمی تواند حضور آن بزرگواران را مقید به زمان و مکان خاصی بنماید...
کتاب صحیفه مهدیه: نوشته سید مرتضی مجتهدی
همچو سلمان در مسلمانی بکوش
«از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا میخنداند و سه چیز دیگر به گریهام میاندازد. آن سه چیز که مرا به گریه میاندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزّوجلّ است.
و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا میدارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست؛ دیگری کسی که در غفلت به سر میبرد، حالآنکه از او غافل نیستند؛ یعنی، خداوند ناظر اعمال اوست و سومی کسی که دهانش به خنده باز میشود، در صورتی که نمیداند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود».[1]
در ادامه مطلب بخوانید:
اعجاز قرآن کریم
در قرآن کریم وجوه متعددی از اعجاز وجود دارد؛
از جمله اعجاز در بلاغت و موضوعات آن، آگاهی دادن از غیبت، بیان قضایای علمی، و همچنین اعجاز عددی که عبارت از نظم در تعداد کلمات و حروفی است که برای مفهومی مشخص بیان شده است. به عنوان مثال در قرآن کریم؛ لفظ «ساعت» 24 بار به تعداد ساعات روز؛ لفظ «شهر = ماه» 12 بار به تعداد ماههای سال؛ لفظ «روز» 365 بار به تعداد روزهای سال شمسی؛ لفظ «عزم» 5 بار به تعداد پیامبران اولوالعزم؛ لفظ نماز 5 بار به تعداد نمازهای روزانه، لفظ «طواف» 7 بار به تعداد طواف واجب به دور کعبه؛ از جمله تطابقها، تطابق بین عدد کلماتی که به لحاظ مفهومی موافق یا معکوس یکدیگرند؛ مثلاً:
کلمه «حیات» 145 بار، در مقابل «موت» 145 بار؛
کلمه «دنیا» 115 بار، در مقابل «آخرت» 115 بار؛
کلمه «ملائکه» 84 بار، در مقابل «شیاطین» 84 بار؛
کلمه «حَرّ = گرما» 4 بار، در مقابل «برد = سرما» 4 بار؛ کلمه «ایمان» 11 بار در مقابل «کفر» 11 بار، به کار رفته است.
این اعجاز به واسطه وجود سرّی است که خداوند متعال آن را در حروف و اعداد قرار داده است. وضع نخستن حروف، ابداع خداوندی است که آن را قالب و ظرف حقایق نورانی و کتابهای آسمانی قرار داده و از باب اهمیت موضوع به آنها سوگند یاد نموده و فرموده است: «الم، الر، المص، ن، ق ...» و آیات دیگری از اینگونه که در آغاز سورهها وجود دارد.
امام رضا(علیه السلام) در روایتی میفرمایند: «اوّلین ابداع و خواست و مشیت خداوند، حروف است که آنرا اصل هر چیز، دلیل هر سند، و فصل کننده هر دشواری قرار داد و به وسیله آن همه چیز ـ از اسامی حق و باطل یا فعل و مفعول، یا معنی و غیر معنی، ... ـ را از یکدیگر جدا نمود».1
اعجاز دیگر، اعجاز عددی است که اهمیت آن از اهمیت حروف کمتر نیست، و در نظام آفرینش به صورت متوازن وجود دارد. خداوند متعال میفرماید: إنّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدرٍ.2
ما که هر چیزی را به اندازه آفریدهایم.
و میفرماید: و أحصی کلّ شیءٍ عدداً. 3
و [خداوند] هر چیزی را به عدد شماره کرده است.
و پوشیده نماند که بین حروف و اعداد، رابطه وجود داشته، اعداد سرّ حروف و حروف سرّ افعالاند و به وسیله آن آسمانها و زمین برپا شده است. خدای تعالی موجود را با کلمه «کن فیکون» آفریده که مرکب از هفت حرف و معروف به «حروف تکوین» است.
كشته شدن عمر بن خطاب به دست فیروز (ابو لؤلؤی ایرانی )
عمر بن خطاب بن نفیل، مكنّی به ابو حفص،چهل سال پیش از هجرت، در مكه معظمه به دنیا آمد و پس از ظهور اسلام،درسال های قریب به هجرت، مسلمان شد و در زمره یاران پیامبر(ص)درآمد. وی، دخترش حفصه را به عقد ازدواج رسول خدا(ص) درآورد و از طریق او، خود را به آن حضرت نزدیك كرد. وی بااین كه در واقعه غدیر خم شاهد معرفی حضرت علی(ع) به جانشینی رسول خدا(ص) بود و به همین جهت نخستین فردی بود كه با علی(ع)به ولایت بیعت كرد و به وی تبریك گفت.
وی به مدت ده سال و نیم برمسندخلافت اسلامی تكیه زدو در این مدت به مناطق شام،مصر،عراق و ایران لشكر كشی نمود و فتوحاتی نصیب مسلمانان كرد و تغییراتی در زمام داری و تشكیل ادارات و دیوان ها به وجود آورد.تا اینكه در ذی حجّه سال 23 هجری قمری به دست فیروز ابولؤلؤی ایرانی كشته شد. ماجرای قتل وی از این قراراست كه مغیرةبن شعبه، عامل عمربن خطاب دركوفه،به هنگام باز گشت به مدینه منوره،یكی از اسیران ایرانی نژادبه نام فیروز و مكنی به ابو لؤلؤ راكه فردی كاردان و توانمند بود به همراه خویش به مدینه برد ولی در آنجا به وی ستم می كردو برای انجام كارهای زیاد و متحمّل كردن وظایف سنگین،وی راتحت فشار قرار می داد. فیروز در نزد عمربن خطاب از ستمگری و زور گویی مغیرة بن شعبه شكایت كرد،ولی عملاً ترتیب اثری داده نشد و مغیره به إعمال روش های غیرانسانی خویش ادامه می داد.فیروز بار دیگر در نزد عمر بن خطاب مغیره شكایت كرد و عمر به جای دلجویی و یا پشتیبانی از وی،از مغیره حمایت كرد و به فیروز گفت: با آن همه كارهایی كه از تو بر می آید،این مقداری كه مغیره بر تو واجب كرده است چیز زیادی نیست. وانگهی من شنیده ام كه تو می توانی آسیاب بادی بسازی،اگر برای من چنین كاری انجام دهی به تو پاداش نیكو دهم و بگویم كه بر وظیفه ات بكاهند . فیروز گفت:آری من می توانم آسیاب بادی بسازم و برای تو نیز آسیابی بسازم كه آوازه آن به شرق و غرب عالم برسد! عمر بن خطاب ، به اطرا فیان خود گفت:این غلام ایرانی مرا با این سخنانش تهدید كرده است.به همین لحاظ ،عمربن خطاب از سوی فیروز دلهره داشت و پیشاپیش وصیت كرد و أمر خلافت را بر عهده شش تن از معروف ترین صحابه پیامبر (ص) گذاشت.
سر انجام در بیست و هفتم و یا در بیست و ششم ذی حجّه،مورد هجوم متهورانه فیروز ابولؤلؤ قرار گرفت. گویند ابو لؤلؤ سه ضربه و به روایتی شش ضربه كاری بر عمر وارد ساخت و از مسجد گریخت، چندین نفر در پی او دویدند كه دستگیرش كنند، نتوانستند و سیزده نفر از تعقیب كنندگان، به دست ابو لؤلؤ زخمی شده كه شش تن از آنان،جان باختند و سر آخر وی را دستگیر كرده و پیش از آن كه اسیرش كنند،خودكشی كرد(1)و به قولی از دست آنان گریخت و به ایران آمد. هم اكنون، در كاشان مقبره ای است كه منصوب به فیروز ابولؤ ایرانی است .
به هر حال، عمر بن خطاب بر اثر آن ضربات، و فات یافت. باز ماندگان عمر بن خطاب كه از كشته شدن وی به دست یك ایرانی بسیار ناراحت و خشمگین بودند،بی مهابااتباع ایرانی مقیم مدینه را مورد تاخت و تاز خویش قرار دادند.گویند عبیدالله پسر عمر بن خطاب در این اقدام غیر اسلامی و غیر انسانی،سه تن از ایرانی نژاد را صرفاً به جرم رابطه و مراوه پیشین با فیروز ابولؤلؤ،دستگیر و بدون اثبات هیچ جرم و گناهی آنان را كشت و این سه تن عبارت بودند از:هرمزان،جفینه و دخترابولؤلؤ.(2) پس از قتل عمربن خطاب،بنا به توصیه وی و یك جانبه گری های عبد الرحمن بن عوف،رئس شورای شش نفره منصوب عمر ،خلافت به عثمان بن عفان رسید و امام علی(ع) بار دیگر از دستیابی به خلافت اسلامی محروم ماند.
1- نك: الفتوح[ابن اعثم كوفی]،ص266؛ تاریخ ابن خلدون،ج1 ،ص539 ؛ بحار الانوار[علامه مجلسی]،ج13 ،ص 113و ج92،ص 529 2- حیاة الامام الحسن بن علی(ع)،ج1،ص226
امام خمینی و اهمّیت نماز
از قول فرزند امام نقل شده است:
«روز اوّلی که شاه رفت، ما در نوفل لوشا تو بودیم. نزدیک به سیصد الی چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن ایستادند. تمام دوربینها کار می کرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار یک سوال بکنند. دو سه سوال از امام شد که صدای اذان ظهر شنیده شد. بلافاصله امام محل را ترک کردند و فرمودند: وقت فضیلت نماز ظهر میگذرد. تمام حاضرین از اینکه امام صحنه را ترک کردند، متعجّب شدند. کسی از امام خواهش کرد چند دقیقهای صبر کنید تا حدّاقل چهار پنج سوال دیگر بشود. امام با عصبانیّت فرمودند: به هیچ وجه نمیشود. و رفتند.»

ملّا محمّد تقی برغانی قزوینی، شهید محراب
مرحوم ملّا محمّد تقی برغانی از روحانیانی بود که در محراب عبادت به هنگام سحر در حالی که مشغول خواندن مناجات «خمس عشرة» در سجده بود به دست فرقه بابیّه به شهادت رسید. در احوال او مینویسند:
«عبادت آن جناب (قدّس سرّه) چنان بود که همیشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود میرفت و به مناجات خمس عشرة را از حفظ میخواند و بر این روش و شیوه پسندیده استمرار داشت تا اینکه در یکی از آن شبها شربت شهادت نوشید. مکرّر در فصل زمستان دیده میشد که در پشتبام مسجد خود در حالی که برف به شدّت میبارید، در نیمه شب پوستین بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرّع و مناجات بود و در حالت ایستاده، دستها را به سوی آسمان بلند میکرد تا اینکه برف سراسر قامت مبارکش را از سر تا نوک پا سفیدپوش میکرد.
گروه دین و اندیشه تبیان_رضاسلطانی
گل نرگس...

نور رخسار تو را نیمه شبی چون دیدم تـا سحـر روی تو شد قبـله گه امیـدم
روشنای رخت ای پردگی ، پرده نشین فارغم کرد زهر چه به جهان می دیدم
بارها نقش خیال تو به دل حـک کردم سـالها غنچه احساس به یادت چیدم
تا بشویم رهت ای نو گل ریحانه ، ببین شـبنم ســرخ زچشــمان تـــرم باریـدم
خار ماندن به برت ، به زگل بی تو شدن من همین نکتـه زسـیر چمنت فهمیدم
به امیدی که به گل بوسه ز رویت برسم هر گلی دیده ام از جانب تو ،بوسیدم
بس کـن این ناز، مـرا کشـت تمـنا و فراق گل نـرگس مکن این بار دگـر، نومیـدم
*** اللهم عجل لولیک الفرج***
مصاحبه با قرآن درباره امام زمان عليه السلام
باز شب و روز جمعه اي ديگر از راه رسيد ودل ما ياد بهار انتظار کرده است وتمناي حضور تو بار ديگر در جانمان شعله مي کشد و عقلمان با پرسش هاي آخر الزماني سرخ مي گردد ولي پاسخ جز از ناب ترين سرچشمه ها نجوييم يعني قرآن.اينگ سوالات ما وپاسخ هاي کتاب الهي!
سؤال اول: دليل و آيه اي بر وجود امام زمان عليه السلام را بيان فرماييد.
1- در سوره قدر خداوند مي فرمايد: «تنزل الملائکه والروح فيها بإذن ربهم من کل أمر ». تنزل فعل مضارع است و دلالت بر استمرار مي نمايد. يعني در هر سال، شب قدر ملائک و روح به زمين نزول مي فرمايند. در دوران رسول الله صلي الله عليه وآله به شخص پيامبر نازل مي شدند. و در هر عصري بايد کسي هم شأن پيامبر باشد تا بر او نازل شوند. و الان تنها شخصي که هم شأن پيامبر صلي الله عليه وآله است امام زمان عليه السلام است.2- خداوند در قرآن درباره مزد و اجر رسالت پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد: «قل لا أسئلکم أجرا إلا الموده في القربي ». به دليل عقلي، دادن اجر رسالت پيامبر در همه زمانها بر همه واجب است. پس چون مزد رسالت پيامبر «موده في القربي» است پس بايد «في القربي»رسول الله صلي الله عليه وآله در هر عصري باشند تا مردم با مودت به ايشان اجر رسالت را بدهند. و «في القربي» الان امام زمان عليه السلام مي باشند.
سؤال دوم: چگونه زنده ماندن امام زمان عليه السلام تاکنون امکان دارد؟
1- خداوند در مورد حضرت يونس عليه السلام مي فرمايد: «فلولا أنه کان من المسبحين للبث في بطنه الي يوم يبعثون ». اگر يونس از تسبيح کنندگان نبود در شکم ماهي تا قيامت مي ماند. وقتي خداوند مي تواند يونس را تا قيامت در شکم ماهي زنده نگه دارد، زنده نگهداشتن امام زمان عليه السلام نيز براي او امري ممکن است.2- اصحاب کهف سيصدونه سال در غار زنده ماندند «ولبثوا في کهفهم ثلاث مأته سنين و أزدادوا تسعا ».
سؤال سوم: وظيفه ما در قبال امام زمان عليه السلام چيست؟
خداوند مي فرمايد: «قل لا أسئلکم أجرا إلا الموده في القربي ». براي مزد رسالت به «في القربي» (که امام زمان عليه السلام است) مودت کنيد. مودت نياز به معرفت دارد و مودت يعني محبت همراه با اطاعت. پس الان در قبال امام زمان عليه السلام بايد هم معرفت کسب کرده و آن حضرت را بشناسيم و هم از آن حضرت اطاعت کنيم.
سؤال چهارم: آيا امام زمان عليه السلام از ما خبر دارد؟
بله، به تمام اعمال شما نظارت داشته و اعمال شما را مي بيند. خداوند مي فرمايد: «و قل إعملوا فسيري الله أعمالکم و رسوله و المؤمنون و ستردون إلي عالم الغيب و الشهاده فينبئکم بما کنتم تعملون ».انتظار
|
ای نگاهت دوای هـــــر دردی |
|
آرزو می كنم كه بـــــــرگردی |
|
كاش من باخبر شـــوم روزی |
|
لحظه ای بر دلم گــــذر كردی |
|
زنده ام من به عشق دیدارت |
|
بسته جانم به روی زیبــــایت |
|
منتـــــظر مانده چشم گریانم |
|
پس كجایی؟ دلم به قربــانت |
|
مثل مهتاب و آسمان هستی |
|
آفتابی ، تو مهربـــان هستی |
|
با تو معنای عشق كامل شد |
|
یار و مولای عاشقان هستی |
|
جمعه ها دل كه بیقرارت شد |
|
تا سحر چشم انتـــظارت شد |
|
اشكها ریختم شبـــــــانگاهان |
|
چون امیدم به نوبــــهارت شد |
|
ای كه بر درد و غم دوا هستی |
|
نور عشقی و با وفـــا هستی |
|
بی تو طاقت ندارد این دل بیا |
|
صبر تا كی كنم؟ كجا هستی؟ |
اللهم عجل لولیک الفرج
عابدترین عابد
عبادت و دعا (15)


علی به مرحله ای رسیده است که طی الارض و این جور مسائل برای او آب خوردن است. شنیده ام یک آدم جاهل نادانی گفته است برای یک آدم یک متر و نیمی یا دو متری (یعنی العیاذ بالله علی بین ابی طالب)، برای دو متر قد آمده اند اینهمه فضائل و معجزات ساخته اند! مرده شور عقل اینها را ببرد. اینها خیال کرده اند اینجور مسائل با هیکل درست می شود. بنابراین کسی که قدش دو متر است او باید یک اثر بیشتری داشته باشد. از نظر این جور آدمها اگر معجزه ای در دنیا وجود داشته باشد مال «عوج بن عُنُق» است چون هیکلش خیلی بزرگ بوده. اینها چرا انسان را نمی خواهند بشناسند؟! چرا معنی عبودیت را نمی خواند بفهمند؟! اگر کسی گفته «ولایت تکوینی» یعنی این؛ نگفته خدا کار عالم را العیاذ بالله به یک انسان واگذار کرده و خودش رفته گوشه ای نشسته. چنین چیزی محال است.
ولایت تکوینی یعنی اصلاً قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه
ولایت تکوینی یعنی اصلاً قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه. (ولایت یعنی تسلط و قدرت) درجه ی اولش این است که مالک این دست می شوید، مالک این چشم می شوید، مالک این گوش می شوید، مالک پای خودتان می شوید، مالک غرایز خودتان می شوید. قدم دوم، مالک اندیشه ی خودتان می شوید، مالک نفس خودتان در مقابل بدن خودتان می شوید. قدم به قدم پیش می روید تا می رسید به آنجا که یک تسلطی هم بر جهان تکوین پیدا می کنید. دیگر این حرفها را ندارد. این حرفها منتهای بی شعوری و بی معرفتی است. ما علی را به این جهت دوست داریم و به این جهت شیفته ی علی هستیم که در فطرت بشر این موضوع نهفته است،[علی یعنی] آن که از خود بیخود شده است، آن که دیگر خودی در جانی او وجود ندارد، هر چه هست خداست و جز خدا چیز دیگری در بساط او نیست
.علی علیه السلام در بستر شهادت
برویم به عیادت این بنده ی صالح پروردگار. امشب شب بسیار پراضطرابی است برای فرزندان علی، برای شیعیان و دوستان علی. کم و بیش بسیاری فهمیده بودند که دیگر علی علیه السلام از این ضربت مسموم نجات پیدا نخواهد کرد. همان طور که شنیده اید علی علیه السلام در جنگ خندق از عمروبن عبدود یک ضربت سختی خورد که بر فرق نازنین علی فرود آمد و سپر علی را شکست و مقداری از فرق امام را شکافت اما به گونه ای نبود که خطرناک باشد و در مرحله ی بعد امام او را به خاک افکند. آن زخم بهبود پیدا کرد. نوشته ان که ضربت این لعین ازل و ابد در همان نقطه وارد شد که قبلاً ضربت عمروبن عبدود وارد شده بود. شکاف عظیمی در سر مبارک علی پیدا شد. خیلی افراد باز امیدوار بودن که علی علیه اسلام بهبود پیدا کند. یکی از فرزندان علی، ظاهراً دختر بزرگوارش ام کلثوم، وقتی آمد عبور کند چشمش به عبدالرحمن بن ملجم افتاد، گفته ای لعین ازل و ابد! به کوری چشم تو امیدوارم خدا پدرم را شفا عنایت کند.
جوانی امام علی علیه السلام چگونه گذشت؟
نخستین نمازگزار جوان
ابن فضیل از حبة العرنی روایت كرده كه گفت: شنیدم علی(علیهالسلام) میفرمود: همانا خدا را به مدت پنج سال عبادت كردم پیش از این كه كسی از این امت او را عبادت كند. ابوعمرو گفت: از شعبه روایت شد كه او از سمعة بن كهیل و او نیز از حبة العرنی روایت كرده است كه گفت: شنیدم علی(علیهالسلام) میفرمود: من اول كسی هستم كه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز به جا آوردم. ابو عمرو گفت: سالم بن ابی جعد روایت كرده كه گفت: به ابن الحنفیه گفتم: آیا ابوبكر اولین كسی بود كه اسلام آورد؟ گفت: نه. ابو عمرو گفت: صلاخی از انس بن مالك روایت كرده است كه گفت: پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) روز دوشنبه مبعوث شد و علی(علیهالسلام) روز سه شنبه با او نماز گزارد. ابو عمرو گفت: زید بن ارقم گفت: اول كسی كه پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خد ایمان آورد، علی(علیهالسلام) پسر ابی طالب بود. ابو عمرو گفت: پدرم برای ما به چند واسطه از عفیف و او از پدرش و او نیز از جدش روایت كرده است كه گفت: به حج وارد شدم. نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم كه مردی تاجر بود تا برخی از كالاهای تجاری را از او بخرم. به خدا سوگند، من نزد او در منی بودم كه ناگاه دیدم مردی از چادری نزدیك عباس بن عبدالمطلب خارج شد. پس به آسمان نگاه كرد و هنگامی كه دید خورشید مایل شده است، مشغول نماز خواندن شد. سپس زنی از آن چادر خارج شد و پشت سر آن مرد به نماز خواندن پرداخت. پس از آن پسری كه آغاز جوانیاش بود از آن چادر بیرون آمد و همراه آن مرد نماز خواند. من به عباس گفتم: این مرد چه كسی است؟ گفت: محمد پسر عبدالله پسر عبدالمطلب، پسر برادرم. گفتم: این زن چه كسی است؟ گفت: زنش خدیجه دختر خویلد است. گفتم: این جوان چه كسی است؟ گفت: علی پسر ابی طالب و پسر عموی محمد است. گفتم: این چه كاری است كه انجام میدهند؟ گفت: نماز میگزارد و گمان میكند كه او پیامبر است و كسی جز زن و پسر عمویش از او پیروی نكرده است. همچنین معتقد است كه او به زودی گنجهای كاخ كسری و قیصر را برای امتش به ارمغان میآورد.[1]
امام حسن عسکری؛ حافظ تفکر شیعی
امام حسن عسکری (ع ) سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر بزرگوارش سوسن ، در سفری که امام به سامرا کرد، همراه امام بود و در آنجا از دنیا رفت .
امام یازدهم مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . وی راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را در ایام عمر کوتاه خود برای مردم و بویژه اصحاب بزرگوارش روشن کرد .
دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکری به سه دوره تقسیم می شود . دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت .
دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت ایشان بود و دوره سوم نیز نزدیک به 6 سال امامت آن حضرت است .
امام حسن عسکری از شش سال دوران امامتش ، سه سال را در زندان گذراند .
امام در مدت شش سال آثار مهمی از تفسیر قرآن ، نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام می رسیدند ، بر جای گذاشت .
در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد و فرهنگ شیعی، در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی شد که خود معاصر امام حسن عسکری بود .
القاب امام
عسکری : در عصر امام انقلابها و حرکتهای زیادی به صورت مسلحانه علیه خلافت بنی عباس انجام می شد. بعضی از آنها شیعی بود مثل نهضت یحیی بن عمر طالبی که بر کوفه تسلط یافت و زندانیان را آزاد کرد. اینگونه قیامها خلافت عباسی را هراسان کرده بود. به ویژه اگر رهبری آن را شخصیت بی نظیری مثل امام عسکری عهده دار می شد.
امام هادی را به همراه فرزند بزرگوارش به سامرا احضار کردند تا کاملا آن حضرت را زیر نظر داشته باشند که البته به این هم اکتفا نکرد و آنان را در سامرا و محله ای به نام عسکر سکونت دادند تا از دید نظامیان پنهان نمانند و رفت و آمدهای آنان را کنترل کنند ، بر این اساس هر دو امام به عسکریین لقب یافتند.
زکی، صامت، هادی (هدایت کننده)، سراج (چراغ فروزنده) و تقی (پرهیزکار و تقواپیشه) نیز از دیگر القاب امام یازدهم هستند .
