از راه و روشی که قرآن کریم در دعوت به راه خدا و مجادله با مخالفین ترسیم نموده ، پیروی کنند. این روش در آیات پایانی سورة «النحل » به صورت خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمده است تا ما نیز بعد از او به هدایتش رهنمون شویم :{ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ} [النحل : ۱۲۵]



«ای پیامبر!»مردمان را با روشی حکمت آمیز و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان ، و با ایشان به شیوة هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو و مجادله کن !.



از تأمل در این آیة کریمه دریافت می شود که فقط در امر به جدال با شیوه ای نیکو محدود نشده است ، بلکه دستور داده شده که با آن روشی که نیکوتر و بهتر است ، مجادله شود. در واقع در اینجا دو روش برای مذاکره و مناقشه عرضه گشته است که یکی «نیکو» و دیگری «نیکوتر» از آن می باشد، که بر شخص مسلمان واجب است با شیوه ای که نیکوتر و بهتر است ، مجادله کند؛ زیرا این روش ، جاذب قلبهای بیزار و فراری است و نزدیک کنندة وجودهایی است که دور از هم هستند و از یکدیگر فاصله گرفته اند.



از مواردی که «نیکوتر» است ، می توان ذکر مواضع اتّفاق و همفکری بین دو طرف جدال کننده ، و رفتن از آن به مواضع اختلاف را اشاره نمود که شاید ـ همانگونه که خداوند می فرماید ـ بر آن اتّفاق حاصل آید:{ وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون}[العنکبوت: ۴۶]



«با اهل کتاب جز با روشی که نیکوتر باشد، بحث و مجادله نکنید مگر با کسانی از ایشان که ستم می کنند (و از حد اعتدال در جدال ، خارج شوند) و بگویید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده است ، ایمان داریم . معبود ما و معبود شما یکی است ، و ما تنها تسلیم و فرمانبردار او هستیم ».



اما در مواضع اختلاف ، حکم آن به سوی خدا در روز قیامت برمی گردد و پرداختن به آن ، در آن روز انجام می گیرد:{ وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ} [الحج : ۶۸]



[ و اگر با تو به مجادله پرداختند، پس (با ایشان بحث و جدال مکن و) بگو: خدا از کارهایی که می کنید، آگاهتر ازهر کسی است . خداوند در روز قیامت میان شما دربارة آنچه اختلاف می ورزید، داوری می کند ].



بنابراین ، زمانی که این روش مجادلة مسلمان با غیر مسلمان باشد، پس جدال مسلمان با مسلمان ، در حالی که هر دو دارای وحدت عقیده و اخوت دینی هم هستند، چگونه خواهد بود؟!



بعضی از برادران ، بین صراحت در حق ، و خشونت در روش گفتار آن ، آمیزش برقرار می کنند و با شیوه ای تند و خشن سخن می گویند، با اینکه بینشان هیچ ملازمتی وجود ندارد. اصولاً مبلّغ و دعوتگر دانا و باتجربه ، کسی است که دیگران را با نرمترین شیوه و رقیقترین عبارات دعوت می کند، بدون اینکه هیچگونه تفریطی در مضمون آن به وجود آورد.



بعد از مشاهدة واقعی پی می بریم که : اسلوب تند و خشن و سختگیرانه ، مضمون نیک و زیبای مطالب را از بین می برد، و به همین جهت در حدیث وارد شده است : «کسی که امر به معروف می کند، بایستی شیوة امرکردنش نیز معروف باشد».



«امام محمد غزالی » در کتاب «امر به معروف و نهی از منکر» از «إحیاء العلوم الدین » می گوید: «امر به معروف و نهی از منکر نمی شود مگر اینکه در آنچه که امر و نهی می کند، دلسوز و مهربان ، نرم و آسانگیر، صبور و بردبار و فقیه و دانا باشد».



از مطالب دیگری که در همین باب ذکر می کند، این است که : مردی به مجلس مأمون ، خلیفة عباسی وارد شد و او را امر به معروف و نهی از منکر نمود و سخنان درشتی به او گفت و با شیوه ای تند و خشن با او صحبت کرد، و اصلاً از مقامش نترسید و چیزی باعث ترسش نشد که برای هر مقامی ، گفتار مناسبش را بگوید. لذا مأمون که فردی فقیه و دانا هم بود، گفت : ای مرد! کمی نرمتر باش و مدارا کن ! همانا خداوند کسی را مبعوث ساخت که از تو بهتر بود، و به سوی کسی روانه نمود که از من بدتر و شرورتر بود، اما به او امر می کند که با او، با آرامش و نرمش سخن بگوید. موسی و هارون ، برانگیخته شدند و هر دو از تو بهتر بودند و به سوی فرعون رفتند که او نیز از من بدتر بود، و همانگونه که خداوند به آن دو امر فرموده بود، به او سفارش کردند:{ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی} [طه : ۴۳ ۴۴]



«به سوی فرعون بروید که به راستی سرکشی کرده است ، سپس به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذکّر شود و بترسد ».



و این چنین ، مأمون با دلایل روشن خود بر آن مرد و خشونت و دشمنی اش پیروز شد و هیچ جوابی در مقابلش نیافت . از چیزهای دیگری که خداوند به موسی علیه السلام یاد داد، این بود که دعوتش را در پیشگاه فرعون با این گفتار نرم و رقیق شروع کند:{ فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی}[النازعات :۱۸ ۱۹]



«پس بگو: آیا میل داری (از آنچه اکنون در آن هستی ) رها و پاک گردی و تو را به سوی پروردگارت رهبری کنم تا تو (از او) اندیشناک و بیمناک گردی ؟! ».



هر کس بر گفتگوو مذاکرة موسی علیه السلام با فرعون که در قرآن کریم آمده است ، آگاه شود، می فهمد که موسی علیه السلام سفارش خدا را به خوبی حفظ و رعایت کرده و آن را با تمام دقّت ، علی رغم تکبر و سرکشی و قدرت و سلطة فرعون و هجومها و تهدیدهایش ، اطاعت نمود. چنانچه این جریان در سورة «الشعراء» بیان شده است .



و هر کس بخواهد از سیرت رسول خدا صلی الله علیه و سلم و سنّتش در این مورد درس بیاموزد، بایستی به رهنمودهایش توجه کند: «آسانگیری و عطوفتی که با خشونت و سختگیری مخالف است ، و رحمتی که با قساوت منافات دارد، و نرمش و مدارایی که زیر بار درشتی و تندخویی نمی رود!».



آری ! چگونه و چرا این طور نباشد، در حالی که خداوند او را چنین توصیف می فرماید:{ لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ} [التوبة: ۱۲۸]



«بی گمان پیامبری از خودتان به سویتان روانه شده که هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می آید. به شما عشق می ورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و مهربانی زیادی است ».



و سیمای علاقه و پیوندش با اصحاب و یارانش را چنین ترسیم می فرماید:{ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ}[آل عمران : ۱۵۹]



«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی ، و اگر درشت خوی و سنگدل بودی ، از اطراف تو پراکنده می شدند».



فردی از یهود، زبانش را در تحیت و سلام کردن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم با چرندیاتی آلوده کرد و به جای «السلام علیکم » (سلام بر شما باد!)، گفت : «السام علیکم » (مرگ بر شما باد!). در این هنگام عایشه ـ رضی اللّه عنها ـ خشمگین شد و او را به باد دشنام و ناسزا گرفت ! اما رسول خدصلی الله علیه و سلم در جوابش کلمة «السلام » را بر آن اضافه نکرد و فقط فرمود: «و علیکم !» (بر خودتان باد!). سپس به عایشه ـ رضی اللّه عنها ـ فرمود: «خداوند، مدارا و نرمی را در تمام امور دوست می دارد»؛ یعنی خداوند در امر دین و دنیا، چه در گفتار و چه در عمل ، نرمش و عطوفت را دوست می دارد.



و از همان عایشه ـ رضی اللّه عنها ـ روایت شده که فرمود: «خداوند، مهربان و آسانگیر است و مهربانی و آسانگیری را دوست می دارد، و بر نرمش و آسانگیری می بخشد آنچه را که بر خشونت و تندخویی نمی خشد».



باز هم از حضرت عایشه صدیقه ـ رضی اللّه عنها ـ روایت شده که فرمود: «مدارا و نرمش با هر چیزی همراه شود، آن را زینت و زیبا می سازد، و اگر از هر چیزی جدا شود، آن را معیوب و ناقص و زشت می سازد». با این عمومیتی که آمده ، شامل همه چیز می شود.



از جریربن عبداللّه رضی الله عنه نیز چنین روایت شده که : «رسول خدا صلی الله علیه و سلم را شنیدم که می فرمود: هر کس مدارا و رقّت و نرم خویی را حرام کند، تمام خوبیها و نیکیها را حرام کرده است !».



پس چه مجازات و کیفر شدیدی باید داشته باشد، آن کسی که با حرام کردن یک خوبی ، تمام خوبیها را حرام می کند!!



من به همین مقدار از نصوص بسنده می کنم ؛ چون که برای اقناع فرزندانم ـ کسانی که راه تهاجم و خشونت را در پیش گرفته اند ـ کافی می دانم تا از راه و روش خشونت آمیز، به راه حکمت آمیز و اندرزهای نیکو برگردند و ثابت قدم باشند..



▪ نکاتی چند در آداب دعوت و گفتگو:



دوست دارم در اینجا، نکاتی چند دربارة آداب دعوت و گفتگو به خاطر اهمیت ویژه ای که دارند، یادآوری کنم و آن اینکه :



۱) اولاً: واجب است حق پدری و مادری و احترام به آنها رعایت شود، و جایز نیست با پداران و مادران ، همچنین با برادران و خواهران ، با ادعای اینکه چون گناهکار و عاصی یا بدعت گذار و منحرف هستند، برخوردی درشت و خشن نمود. این امر به هیچوجه باعث آن نمی شود که حقوقشان ، خصوصاً حق والدین در نرمش قول و گفتار با آنها از بین برود:{ وَإِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً}[لقمان: ۱۵]



«هرگاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک من قرار دهی که کمترین آگاهی از بودن آن سراغ نداری ، از ایشان پیروی نکن ، (ولی در عین حال ) با ایشان در دنیاهمیشه به طرز شایسته رفتار کن ».



در این آیه ، بحث از گناهی بزرگتر از شرک به میان آمده و آن اینکه تلاش و کوشش جهت کشاندن و انحراف مؤمن به شرک می باشد؛ حال این گناه هر چند از طرف پدر و مادر هم باشد و آن دو، گناهی بزرگتر از شرک هم انجام دهند، خداوند در این صورت از اطاعت آنها نهی می کند، اما در عین حال ، به نیکی و خوشرفتاری با ایشان امر می فرماید و نشان می دهد که گناهان هر چقدر هم بزرگ باشند، باعث نمی شود که حق پدری و مادری شان رعایت نشود. خداوند فرد را از اطاعت والدین در این مورد بازمی دارد، و به نیک رفتاری و مصاحبت با آنها، به شیوه ای شایسته و پسندیده امر می فرماید.



هر کس بحث و گفتگوی ابراهیم علیه السلام با پدرش را در قرآن کریم ـ در سورة مریم ـ بخواند، چگونگی آداب فرزندان در دعوت پدران را، ولو اینکه مشرک هم باشند و به شرک هم دعوت کنند و اصرار داشته باشند، خواهد دید.



پس اگر پدر و مادر، مسلمان باشند و حتّی نافرمانی کنند و مخالفت هم نمایند، حقشان چگونه خواهد بود؟!



۲) ثانیاً: حق سن، و بزرگی و کوچکی آن را مراعات کنند و به آنها احترام بگذارند و نباید بین آن فرق و جدایی اندازند.. شایسته نیست با بزرگ همچون کوچک سخن بگویند و با پیران همچون جوانان رفتار نمایند، به پندار اینکه اسلام همة مردم را مساوی و یکسان می داند! این فهم غلط و نادرستی از آن مساواتی است که خواسته شده است ؛ یعنی مساوات و برابری در کرامت و انسانیت و حقوق عمومی شان که تمامی انسانها در آن برابرند، و هیچگونه منافاتی با حقوق ویژه ای که رعایتش واجب است ندارد؛ مثل : حقوق خویشاوندی ، همسری ، همسایگی ، ولایت امر و غیره .



از آداب اسلام است که : کوچک به بزرگ احترام بگذارد، همچنانکه واجب است بزرگ به کوچک مهربانی کند.. در حدیث نبوی آمده است : «از ما نیست کسی که کوچک ما را نبخشد، با او مهربان نباشد، بزرگ ما را احترام نگذارد و عالم و دانشمند ما را نشناسد»، و این یعنی اینکه لازم است حقّشان را بشناسد.



«از ما نیست !».. به راستی چه چیزی از این بیزاری شدیدتر است ؟! هر کس ، در حدیثی دیگر آمده است : «احترام و گرامیداشت کسی که موهایش سفید شده است ، از اجلال و بزرگداشتهای خداوند متعال است ».



۳) ثالثاً: حق سابقه داران را حفظ و مراعات کنند. کسانی که سابقه ای در دعوت خدا و تعلیم مردم و کارهای نیک و شایسته دارند، و یا در نصرت دین خدا امتحانی نیکو پس داده و به خوبی جهاد کرده اند، شایسته نیست فضیلت و سابقه شان انکار، و یا به خاطر آشکارشدن نشانه های پیری و ضعف و سستی و بیحالی ، بعد از جوانی و نیرو و نشاط و فعال بودنشان ، و یا به دلیل تفریط و بیکاری ، بعد از استقامت و پایداری شان ، به ایشان طعنه زده و از آنها عیبجویی شود؛ زیرا خیر و نیکی سابقه ای که در جهادشان دارند، ذخیره ای در حساب و پس اندازی برایشان محسوب می شود که می تواند برایشان شفاعت و وساطت کند.



من این را همین طور از طرف خودم نمی گویم ، بلکه این چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در شأن «حاطب بن أبی بلتعة » قرار داد؛ زمانی که گامهایش به چیزی که شبیه خیانت است ، لغزید: در زمان فتح مکّه به مشرکین قریش نامه ای نوشت و آنان را از هدف و نقشة پیامبر صلی الله علیه و سلم و تعداد لشگرش که برای فتح مکّه تجهیز شده بود، خبر داد؛ علی رغم خواست پیامبر صلی الله علیه و سلم که شدیداً علاقه داشت این حرکت ، مخفی بماند و کاملاً محرمانه صورت بگیرد... در این هنگام چیزی که حضرت عمربن خطّاب رضی الله عنه گفت ، این بود: «بگذارید ای رسول خدا! تا گردنش را بزنم ؛ چون این مرد نفاق کرده و قطعاً منافق است !». اما پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب عمر رضی الله عنه چنین فرمود: «شما چه می دانید! خداوند بر نیت اهل بدر آگاه است و فرموده : هر کاری که خواستید، انجام دهید؛ چون من ، شما را می بخشم !».



در اینجا سابقة این مرد و جهادش در روز بدر ـ روزی که مؤمن و منافق از هم جدا و شناخته شدند ـ پیامبر صلی الله علیه و سلم را بر آن داشت که عذرش را بپذیرد، و باعث شد که به سخن اصحابش ، این چنین در مورد تمام کسانی که در واقعة بدر شرکت داشته اند، سخن بگوید..