در اكثر كشورهای غربی مثل سوئد و آلمان شرقی ، زندگی مشترك قبل از ازدواج همراه با رابطه ی جنسی ، به صورت یك هنجار درآمده است . در بریتانیای امروز به نظر می رسد این نوع زندگی مشترك ، بیشتر یك مرحله ی آزمایشی قبل از ازدواج است .

" یك بررسی در سوئد درباره ی افراد ازدواج نكرده كه با هم زندگی می كردند و در سال 1971 دارای فرزند شده بودند نشان داد كه اكثریت آنها در سال 1975 ، زمانی كه كودكشان به سن چهار سالگی رسیده بود هنوز با هم زندگی می كردند . در این سال تنها 43 درصد این زوج ها ازدواج كرده بودند .

در بریتانیا تا این اواخر زندگی مشترك بدون ازدواج به طور كلی تا حدی رسوایی آور بود . اما در طی دهه ی 1970 تعداد مردان و زنان ازدواج نكرده كه خانه مشتركی تشكیل داده بودند تقریبا 300 درصد افزایش یافت ."(2)

جالب اینجاست كه در بعضی كشورها مثل بریتانیا قانون، حقوق افرادی را كه با هم زندگی می كنند ، همانند حقوق زوجهای متاهل به رسمیت می شناسد و افراد می توانند چنانچه رابطه شان گسیخته شود ، برای تعیین تكلیف اموال و دارایی به دادگاه دادخواست بدهند .

 

خانواده ی غربی از نگاه غربیان

پروفسور منصف گیتونى - رئیس فدراسیون بین المللى آموزش اولیا - در كنگره "خانواده و جهانى شدن " از وضعیت خانواده در فرانسه سخن می گوید :

"خانواده هاى فرانسوى دچار بحران هاى متعددى هستند. گیتونى به مصرف بالاى مواد مخدر در بین جوان ها، پدیده الكلسیم و آمار بالاى طلاق اشاره مى كند و مى گوید: مشكل بسیار بزرگى كه امروزه وجود دارد این است كه خانواده ها دیگر نمى خواهند صاحب فرزند شوند و این به لحاظ اقتصادى و اجتماعى به معنى یك شكست بزرگ است.

او در پاسخ به سن متوسط ازدواج در فرانسه لبخند مى زند و پس از مكثى مى گوید: «سوال این است كه آیا واقعاً ازدواجى وجود دارد یا نه؟ آنچه امروزه در فرانسه یافت مى شود، بیشتر همزیستى مشترك بدون ثبت ازدواج است كه بیشتر بین سن 20تا 22سالگى صورت مى گیرد و ازدواج رسمى كمتر اتفاق مى  افتد.» به نظر منصف گیتونى قواعد زندگى در فرانسه كاملاً تغییر كرده است. ازدواج هم حدود 30 تا 40درصد كاهش یافته است. او معتقد است یكى از عوامل مهم این تغییرات رواج همجنس گرایى در میان زنان و مردان فرانسوى كه امروز به صورت یك قرارداد اجتماعى پذیرفته شده، است.

 

اما آنچه مایه تاسف مى شود، این است كه در همین تعداد اندك ازدواج رسمى زن و مرد از هر دو ازدواج یكى در نهایت به طلاق منجر مى شود. آمار و ارقام بالاى طلاق این كشور تك سرپرستى خانواده را كه از دهه 60در این كشور شروع شده بود دو برابر كرده است. پروفسور گیتونى با حسرت مى گوید: آنچه براى خود من دردناك است، این است كه دیگر نمى توان نشانى از خانواده سنتى در غرب پیدا كرد و این دیوانگى بشر است كه بعضى بچه ها با پدر و بعضى با مادر خود زندگى كنند." (3)