تفسیر قرآن مجید از زبان امام کاظم علیه السلام

امام هفتم، با كلمات حكمت آمیز و بیانات منطقى و عقلى بسیار آموزنده اشتهار دارد سخن معروفى از آن بزرگوار نقل شده است كه مى تواند رأس حكمت شمرد جائى كه به هشام یكى از یاران صمیمى خود مى فرماید: «لو كان فی یدك جوزة و قال الناس: لؤلؤة ما كان ینفعك و أنت تعلم أنها جوزة، و لو كان فی یدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزه، ما كان یضرك و انت تعلم انها لؤلؤة».
اگر گردوى در دستت بوده باشد و عموم مردم بگویند لؤلؤ است سودى به حال تو نخواهد داشت در صورتى كه كه تو خود مى دانى آن گردو است و اگر لؤلؤئى در دستت باشد و همهء مردم بگویند: «گردو» است باز زیانى به حالت نخواهد داشت در صورتى كه مى دانى لؤلؤ است». (1)
شما مى توانید دختر خود را به ازدواج او (پیامبر) درآورید ولى من شرعا چنین اجازه و رخصتى را ندارم چون او پدر و و الد من است نه پدر و و الد تو
هم اكنون چند مورد از تفسیر قرآن مجید آن بزرگوار را مى آوریم:
1. بشارت به صاحبان عقل و اندیشه قال (علیه السلام) فی و صیة مفصلة لهشام:
«ان الله تبارك و تعالى تبشر اهل العقل و الفهم فی كتابه: فقال: * (فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هداهم الله و اولئك هم اولو الالباب) *. (2)
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) در طلیعه و صیتنامه مفصلى كه به یكى از یاران خود به نام هشام دارد مى فرماید خداوند متعال به صاحبان اندیشه و خرد در قرآن كریم بشارت داده است و فرموده است: «بشارت بده به بندگان من، آنان كه گفتار را مى شوند پس از بهترین آنها پیروى و تبعیت مى كنند آنان صاحبان خرد و اندیشه هستند».
2. در برخورد با هارون الرشید
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) همواره برخورد فكرى و سیاسى با هارون الرشید داشت به حدى كه جان عزیز خود را نیز در مبارزه با ستمگر و ستم، فدا و تقدیم حقیقت نمود امام (علیه السلام) در یكى از این برخوردها با هارون گفتگوئى دارد كه در آن جلسه بیشترین استناد امام به آیات و كلمات نورانى قرآن مجید بوده است ما فرازى از آن سخنان را در زیر مى آوریم.
هارون: در این مورد كه چرا عباس جد بزرگ عباسیان نتوانست از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) ارث ببرد و هیچ ولایت و سرپرستى نداشت چه دلیلى دارید ؟
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: در مورد عدم توارث عباس به آیه شریفه اى استناد جستند كه مى فرماید: آنان كه ایمان آورده اند ولى هجرت به مدینه انجام ندادند تا هجرت ننمایند درباره و لایت و سرپرستى آنان، هیچ تعهدى ندارى»(3) عباس نیز از افرادى بود كه هجرت ننموده بود.
هارون گفت: شما به چه عنوان به خواص و عوام اجازه دادید كه شما را به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نسبت دهند و شما را به عنوان فرزندان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بخوانند در صورتى كه شما فرزندان على (علیه السلام) هستید و افراد به پدر نسبت داده مى شود نه به مادر چون مادر حكم ظرف و لادت را دارد و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) جد و نیاى بزرگ شما از ناحیه مادر است نه آنكه پدر شما بوده باشد.
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: من اكنون سوالى از شما دارم و آن اینست اگر پیامبر اسلام سر از قبر بردارد و از دختر شما خواستگارى نماید آیا شرعا مى توانید درخواست او را بپذیرید یا نه ؟
عیسى (علیه السلام) پدر نداشت ولى خداوند او را بواسطه مریم به نسل انبیاء و پیامبران پیشین داوود، سلیمان و ... پیوست داده است و همچنان ما را نیز از ناحیهء مادرمان فاطمه (علیها السلام) به نسل پیامبر اسلام رسول خدا (صلى الله علیه و آله) ملحق و پیوست داده است
- هارون: سبحان الله ! چرا نپذیرم بلكه با پذیرفتن آن بر عرب و عجم و قریش و غیره نیز افتخار و مباهات مى نمایم كه چنین دامادى پیدا كرده ام.
- امام (علیه السلام) بسیار خوب. شما مى توانید دختر خود را به ازدواج او درآورید ولى من شرعا چنین اجازه و رخصتى را ندارم چون او پدر و و الد من است نه پدر و و الد تو.
- هارون: شما مى گوئید ما از نسل و ذریهء رسول خدائیم در صورتى كه پیامبر اسلام ذریه و نسلى نداشته است و پس از خود فرزند ذكورى باقى نگذاشته است نسل و ذریه از پسر است نه از دختر، شما كه از فرزندان دخترى او هستید نه پسرى.
- امام (علیه السلام) آیه شریفه * (و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و زكریا و یحیى و عیسى و إلیاس) * را تلاوت نمود و پرسید آیا پدر عیسى كى بود... ؟